شما تشبیه و استعاره را از آدمی بگیر، شاید اصلاً نتواند فکر کند. تقریباً شناخت هر چیز جدید برای ما، به کمک همانند کردن آن با معلومات قبلی به دست میآید. بنابراین کاملاً طبیعی است اگر شما برای توضیح یک موضوع، آن را به چیز دیگری تشبیه کنی یا حتی این را همان بدانی. جدای از این ماجرا، تشبیه و استعاره ابزارهای ادبی قدرتمند و جذابی هستند که کیفیت سخن گوینده را بالا میبرند، به ویژه اگر کمی هوشمندی در استفاده از آن به کار برود. در سخنرانیهای حماسی هم، به کار بردن این آرایهها به علاوه مقادیر زیادی مبالغه، میتواند بسیار شورانگیز باشد.
با همه این خوبیها و کاربردها و جذابیتی که تشبیه دارد، اما ذهن بعضی از ما آنقدر به این تشبیه خو گرفته، که فرآیندهای استدلالیمان هم مانند سخنرانیهای حماسی پرشور شده و استعارهها بر آنها سیطره پیدا کرده. در واقع ذهن خیلی از ما، در بعضی از مسائل و موضوعات، مسیری میپیماید که از «الف از زاویه فلانطور بودن، شبیه ب است» شروع شده، از «الف شبیه ب است» عبور میکند، و نهایتاً به «الف، ب است» میرسد.
یکی از مصادیق این افراط و گاهی سوءاستفاده از تشبیه، تشبیههای تاریخی است. چندان عجیب نیست که خودمان یا دیگران را از زاویه یک یا چند ویژگی به شخصیتهای تاریخی مثبت یا منفی شبیه بدانیم؛ یا وقایع و دورههای تاریخی را همانند بدانیم. اما نکته اینجاست که این همانندسازی بیشتر کارکرد توضیحی یا ادبی دارد، نه استدلالی و منطقی. چرا که چون نیک بنگری، احتمالاً وجوه تفاوت بسیار بیشتر از وجوه شباهت است. با این حال، بسیار پیش میآید که آنقدر این تشبیه در ما عمیق میشود و ما را در نقش خودمان فرو میبرد که راستی راستی باورمان میشود که مثلاً در سپاه علی ابن ابیطالب و دوشادوش مالک و عمار شمشیر میزنیم و خوارج زمان از هر سو بر ما هجوم آوردهاند. این توهم، که البته کمی در آن مبالغه کردم، ناخودآگاه موضوع را با هویت ما گره میزند که ذهن ما نسبت به مخالفت با آن به شدت بسته میشود و گفتگوها به بنبست میرود. حالا بیا و ثابت کن در آن تشبیه اولیه، وجه شبه صرفاً نام این دو شخصیت بوده و بس!
پ.ن.1. باید اعتراف کنم که از نظر من، این که میگویند تاریخ خودش را تکرار میکند، چرت محض است. البته سخن شیرین و صد البته شورانگیزی است، اما صرفاً یک عبارت زیبا (و البته کاربردی) است. وگرنه نه تنها هیچ دلیلی (اعم از منطقی یا آماری - استدلالی یا استقرایی) برای آن به ذهنم نمیرسد، بلکه دلایل و شواهد متعددی در حوزههای مختلف بر خلاف آن وجود دارد.
پ.ن.2. دوباره یادآور میشوم که این یادداشتها صرفاً نشخوارهای روزمره ذهن من است و هیچ ادعایی مبنی بر علمی بودن و حتی درست بودن آنها وجود ندارد که هیچ، اتفاقاً ادعا دارم که عموماً غیرعلمی، و احتمالا در موارد پرشماری نادرست بوده که ناشی از کمسوادی من بیچاره در حوزههایی است که به خودم اجازه میدهم در مورد آنها بنویسم.
- ۱۰ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۱۰