اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

I am a servant of the Secret Fire, wielder of the Flame of Anor. The dark fire will not avail you, Flame of Udun! Go back to the shadow. You Shall Not Pass!

پ.ن. از امروز دیگه فقط کار، کار و کار!

  • ۱۶ تیر ۰۳ ، ۲۰:۰۷

قرن ما، روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبی‌ها تهی است

صحبت از آزادگی، پاکی، مروّت ابلهی است

صحبت از عیسی و موسی و محمّد نابه‌جاست ...

 

من که از پژمردن یک شاخه گل،

از نگاه ساکت یک کودک بیمار، 

از فغان یک قناری در قفس، 

از غم یک مرد در زنجیر

حتی قاتلی بر دار،

اشک در چشمان و بغضم در گلوست،

وندرین ایّام زهرم در پیاله، زهرمارم در سبوست!

مرگ او را از کجا باور کنم؟

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست،

وای! جنگل را بیابان می‌کنند، 

دست خون‌آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند 

هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند!

 

پ.ن.1. درون و بیرونم پر از تناقض شده؛ اگر از بچگی این همه راجع به ظالم و مظلوم، راجع به حسین و شمر، راجع به علی و معاویه، راجع به قرآن به نیزه کردن، راجع به خوارج با پیشانی‌های پینه‌بسته، و ... در مخ ما نکرده بودند، شاید الان می‌شد که عین خیالم نباشد؛ مدتی اخبار و شبکه‌های اجتماعی را کمتر دنبال می‌کردم و سعی می‌کردم از روزمرگی‌هایم لذت ببرم. اما نمی‌شود. یک چیزهایی رفته در لایه‌های ناخودآگاهم که هر لحظه را زهر مار می‌کند. زهرمارم در سبوست!

پ.ن.2. این روزها، احتمالاً مثل خیلی از شما، آشفته‌ی آشفته‌ی آشفته‌ام! سر و جانم پر شده از فکرها و حس‌های باربط و بی‌ربط؛ درست مثل همین نوشته که عنوانش برگردان «Under the Banner of Heaven»، سریالی دیدنی است. متنش شعری است که انگار وصف حال و هوای این روزهای ما وسط‌بازهاست، پی‌نوشتش خودش یک پست است و عکسش هم که ... 

پ.ن.3. و تواصوا بالحق ، و تواصوا بالصبر ... 

  • ۲۵ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۰۳

سرتیپ آریا: اگه یه قدم به عقب برداری، دشمن صد قدم میاد جلو. اون‌وقت روزی می‌رسه که می‌بینی حتی نمی‌تونی نفس بکشی؛ دشمن اومده توی خونه‌ت، تا خصوصی‌ترین بخش زندگیت.

سریال خاتون

پ.ن. حالا دشمن کیه؟ That's the question!

  • ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۵۰

«متهم»، البته تا جایی که من می‌دانم، کسی است که اتهامی به او وارد شده و حالا باید در جایگاه دفاع از خود قرار بگیرد و از این جهت با «مجرم»، یعنی کسی که ارتکاب جرم توسط او احراز و اثبات شده است، تفاوت دارد.

اما وقتی که هر شب، موقع شام، پای تلویزیون می‌نشینیم و به لطف شفافیت فوق‌العاده (!) نظام قضایی کشور، و رسانه‌ای که هیچ هدفی جز آگاهی‌بخشی ندارد، پایمان به دادگاه باز می‌شود، انگار همه ما دعوت شده‌ایم که بر صندلی قضاوت تکیه بزنیم و بریده‌ای از دفاعیات مجرم را در جایگاه متهم تماشا کنیم و نهایتاً با اعتماد به نفس کامل و بدون کوچکترین تردید موجه و منطقی (Reasonable doubt)، مهر «مجرم شناخته شد» را پای پرونده‌اش بکوبیم!

پ.ن.1. قاضی زیاد می‌شود، وقتی عدالت نیست! 
پ.ن.2. همین می‌شود که هشتگ اعدام_نکنید، اعدام_بکنید و ... راه می‌افتد. 

پ.ن.3. من که نه حقوق می‌فهمم و نه فقه! اما به خدا که این نمایش‌ها و این بدآموزی‌ها، برای توسعه اقتصادی ما خوب نیست!

  • ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۹

سیر تحول شتابان دولت در ایران در قرن بیستم، از نقطه‌ای نزدیک به صفر تا تشکیل یک دولت مدرن و عریض و طویل، نقش مهمی در شکل‌گیری نهادهای کنونی جامعه ایران دارد و نگاه امروز ما را در همه ابعاد اجتماعی - سیاسی - اقتصادی، تحت تأثیر قرار داده است. کتاب تاریخ ایران مدرن، در حد ارائه یک تصویر خیلی کلی و برخی شواهد آماری در خصوص این مسیر کوتاه، اما پرسرعت، کتاب خواندنی و خوبی است. 

 

"ایران با گاو و خیش قدم به قرن بیستم گذاشت و با کارخانه‌های فولاد، یکی از بالاترین نرخ‌های تصادف خودرو و در کمال ناباوری و حیرت بسیاری، یک برنامه هسته‌ای از آن خارج شد. این کتاب شرح دگرگونی‌های اثرگذاری است که در سده بیستم در ایران به وقوع پیوسته است. و از آن‌جا که موتور اصلی این دگرگونی‌ها دولت مرکزی بوده، تمرکز آن نیز بر دولت، نحوه شکل‌گیری و گسترش آن خواهد بود؛ و همچنین تأثیرات عمیقی که این گسترش نه تنها بر سازمان سیاسی و اقتصادی، بلکه بر محیط، فرهنگ و از همه مهم‌تر گستره اجتماعی بر جای گذاشته است."

 

"دولت در ابتدای سده بیستم، اگر بتوان نام دولت بر آن اطلاق کرد، صرفاً شامل شاه و ملازمان اندک‌شمار شخصی وی - وزرا، خانواده و اشراف - می‌شد. حاکمیت پادشاه بر کشور نه به واسطه نوعی نظام اداری و لشکری پا در جا (که عملاً وجود نداشت)، بلکه از طریق متنفذان محلی مانند روسای قبایل، زمین‌داران، روحیانیان عالی‌رتبه، و تجار ثروتمند اعمال می‌شد. اما تا پایان سده، دولت بر همه اقشار و مناطق کشور حکم‌قرما شد. در حال حاضر [زمان نگارش کتاب]، تقریباً 60 درصد از اقتصاد ملی در دست بیست وزارتخانه عظیم با بیش از 850 هزار نفر پرسنل است و 20 درصد دیگر نیز در اختیار نهادهای شبه‌دولتی. شمار نظامیان کشور نیز به بیش از نیم‌میلیون نفر رسیده است. از متنفذانی که برای تمشیت امور در ولایات با دولت همکاری می‌کردند، تنها روحانیون به جا مانده‌اند."

  • ۲۸ آبان ۹۸ ، ۱۲:۱۹

موضوع استقلال و تعریف و حدود آن در علوم مختلفی مورد بحث است؛ اما حالا که این روزها تفسیر ریاضی پدیده ها باب شده (!)، بگذارید بگوییم که استقلال از نظر ریاضی مفهوم مشخصی دارد. مثلاً در نظریه احتمال گفته می شود که دو پدیده (یا پیشامد) هنگامی مستقل هستند که احتمال وقوع یکی بر احتمال وقوع دیگری تأثیری نداشته باشد. یا به بیان دیگر (و در تعریف استقلال آماری) گفته می شود که دو پدیده وقتی مستقل هستند که یکی شامل هیچ اطلاعاتی راجع به پدیده دیگر نباشد. روی دیگر سکه استقلال وابستگی است؛ یعنی یک پدیده، اطلاعاتی از دیگری را در بر داشته باشد، یا احتمال وقوع آن بر احتمال وقوع دیگری موثر باشد. 

با این تعاریف و تفاسیر، وابستگی دو پدیده فقط شامل ارتباط مستقیم آن دو نیست؛ بلکه حتی دو پدیده متضاد نیز می‌توانند به هم وابسته باشند. به تعبیر ساده تر، پدیده هایی مثل زوج و فرد، شب و روز، یا دو نفر آدم لجباز که الزاماً خلاف نظر هم رفتار می کنند نیز مستقل از هم نیستند. مرسی ... اَه!

 

پ.ن1: شاید در سال های بعد به مفهوم آزادی از نگاه ریاضی هم بپردازیم.

پ.ن2: این لفاظی را جدی نگیرید! نگارنده خود به عدم قوام لازم لفاظی آگاه است.

  • ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۲۲