اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

اینجا

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۰۰ ب.ظ

مدتی بود که کششی عجیب به پاک کردن برخی نوشته‌ها و فرسته‌های اینجا در وجودم حس می‌کردم و دست آخر، مانند اعدامی‌هایی که به آن‌ها فرصت آخرین سخن یا دفاع پایانی داده می‌شود، به نوشته‌هایم این فرصت را دادم که یک بار دیگر خوانده شوند. در فرصتی مفصل، یک بار به اول تا آخر این مسیر نگاهی انداختم و با فراز و نشیب‌های «من» همراه شدم.

حالم از بعضی نوشته‌ها آن‌قدر دور شده که دیگر جوششی که به نوشتن و پیاده کردن آن روی این صفحات منجر شده را به یاد نمی‌آورم؛ در عوض، بعضی دیگر چنان زبان حال من است که دوست داشتم متن را باز کنم و بیشتر و بیشتر نوشته را ادامه بدهم. از بعضی شرم می‌کنم و به بعضی دیگر، افتخار. اما هر چه که باشند، بخشی از افکار من در روزی از روزها بوده‌اند که از مسیر انگشتانم، بر این صفحات نقش بسته‌اند؛ افکاری که شاید امروز بعضی کمتر و بعضی بیشتر همراهیم می‌کنند. 

فعلاً، تصمیمم این شد که نسبت به پاک کردن گذشته مقاومت کنم؛ با خودم که فکر کردم، دیدم پاک کردنم شاید از سر ترس باشد و پذیرفتن این که من هم مثل بسیاری از آدم‌ها، روزی چرندی نوشته‌ام یا حتی چِرتی اندیشیده‌ام، شجاعانه‌تر است. راستش فضیلتی هم برای آدمیزاد در ثبات نظر، ثبات عقیده، ثبات حال و احوال نمی‌بینم. 

در پایان: «من» اگرچه نویسنده (یا در مواردی گردآورنده) این نوشته‌ها هستم؛ اما این نوشته‌ها، «من» نیستند!