اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتن» ثبت شده است

من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را رها کنم. من نباید وبلاگ‌نویسی را ...

 

پ.ن.1. عکس تزئینی ولی بسیار متناسب است.

پ.ن.2. اگر مدت زیادی گذشت و اینجا چیزی ننوشتم، یعنی قطعاً در مسیر درستی نیستم.

  • ۰۱ دی ۰۰ ، ۱۸:۴۳

مدتی بود که کششی عجیب به پاک کردن برخی نوشته‌ها و فرسته‌های اینجا در وجودم حس می‌کردم و دست آخر، مانند اعدامی‌هایی که به آن‌ها فرصت آخرین سخن یا دفاع پایانی داده می‌شود، به نوشته‌هایم این فرصت را دادم که یک بار دیگر خوانده شوند. در فرصتی مفصل، یک بار به اول تا آخر این مسیر نگاهی انداختم و با فراز و نشیب‌های «من» همراه شدم.

حالم از بعضی نوشته‌ها آن‌قدر دور شده که دیگر جوششی که به نوشتن و پیاده کردن آن روی این صفحات منجر شده را به یاد نمی‌آورم؛ در عوض، بعضی دیگر چنان زبان حال من است که دوست داشتم متن را باز کنم و بیشتر و بیشتر نوشته را ادامه بدهم. از بعضی شرم می‌کنم و به بعضی دیگر، افتخار. اما هر چه که باشند، بخشی از افکار من در روزی از روزها بوده‌اند که از مسیر انگشتانم، بر این صفحات نقش بسته‌اند؛ افکاری که شاید امروز بعضی کمتر و بعضی بیشتر همراهیم می‌کنند. 

فعلاً، تصمیمم این شد که نسبت به پاک کردن گذشته مقاومت کنم؛ با خودم که فکر کردم، دیدم پاک کردنم شاید از سر ترس باشد و پذیرفتن این که من هم مثل بسیاری از آدم‌ها، روزی چرندی نوشته‌ام یا حتی چِرتی اندیشیده‌ام، شجاعانه‌تر است. راستش فضیلتی هم برای آدمیزاد در ثبات نظر، ثبات عقیده، ثبات حال و احوال نمی‌بینم. 

در پایان: «من» اگرچه نویسنده (یا در مواردی گردآورنده) این نوشته‌ها هستم؛ اما این نوشته‌ها، «من» نیستند!

  • ۲۹ تیر ۰۰ ، ۱۳:۰۰
قرار است یک صفحه، تقریباً هفتصد کلمه، راجع به موضوعی یادداشت بنویسم. قبلاً حسابی به موضوع فکر کرده ام و یکی دو تا ایده خوب هم به ذهنم رسیده است. حتی جمله ها و عبارت های کلیدی یادداشت را هم در ذهن دارم. اما پای نوشتن که می نشینم، انگاری قفل می کنم. مشکل، جمله اول است. اسمش را بگذاریم لید یا مقدمه یا مطلع یا هرچی! نوشتن این یک جمله و رسیدن به اصل مطلب، کل نوشتن را متوقف یا حتی برای مدتی تعطیل می کند. آن وقت است که کلافگی می ماند، یک متن نوشته نشده و چند تا جمله و عبارت نپرداخته!

این نه اولین بار است که به این مشکل بر می خورم و نه احتمالاً آخرین بار! اما چند وقتی است که یاد گرفته ام چطور این سدّ محکم در برابر نوشتن را دور بزنم. راه حل ساده است: از وسط شروع می کنم. از همان جایی که بیشتر ذهنم آماده است. شروع می کنم به پروراندن همان چند جمله اساسی که از اول در ذهن داشته ام و آرام آرام، کاغذ پیش رویم (یا همان صفحه کامپیوتر) از کلمات پر می شود. کلمات که راه بیفتند از ذهن به قلم، دیگر جلوی جریانشان را گرفتن است که سخت می شود. آخر سر، بعد از نوشتن بندهای مجزای متن، بر می گردم و تکه ها را به هم وصل می کنم. متنم کامل می شود و کلافگی می رود همانجایی که عرب نی انداخت. 

اصلاً مگر کسی گفته بود که همیشه باید از اول شروع کنم؟ ... می شود، یا شاید حتی بهتر باشد، از وسط شروع کرد!

پ.ن.1: خیلی از عادت هایمان همین طوری حجاب می شود. می فهمی عزیزجان؟!
پ.ن.2: پس به اینرسی در نوشتن هم معتقد شدیم رفت!
  • ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۸

Life is very long. T. S. Elliot. Not the first person to say it, certainly not the first person to think it, but he's given credit for it because he bothered to write it down.

Now if you say it, you have to say his name after it. "Life is very long." T. S. Elliot. Absolutely goddamn right.

  • ۲۳ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۹