پیش از تحریر: قصدم این نیست که اینجا از مباحث تخصصی بگم (حالا بگذریم که اگر قصدم بود هم بضاعتش رو نداشتم)، اما نوشتن این پست از دو جهت بود: اول این که در خلال یک تجربه روزمره به ذهنم رسید و درگیرم کرد؛ و من اینجا بیش از همه چیز از روزمرگیهام میگم. دوم این که جنسش خیلی از جنس بعضی حرفهایی که اینجا میزنم دور نیست؛ و سوم* این که شاید بعداً توی یه پست دیگری خواستم از این موضوع استفاده کنم، الله اعلم!
امروز که حسابی از ترافیک شهر کلافه شده بودم، میدیدم که تقریباً هیچ کسی بین خطوط رانندگی نمیکند. بزرگراه چهار خط دارد ولی در عمل، 6 یا حتی 7 ردیف ماشین در حال حرکتند؛ و داستان وقتی اعصابخوردکن میشود که بزرگراه کمی جلوتر باریکتر میشود و این 6-7 ردیف، باید خودشان را در 3 خط جا کنند و همین میشود منشأ یک ترافیک اساسی.
- ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۵۵