اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

عیدی که عید نیست

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۸ ب.ظ

نزدیکی نیمه شعبان که می شود، خیابان ها چراغانی می شوند؛ همه خود را برای جشن میلاد آخرین معصوم آماده می کنند. نیمه شعبان که می شود، خیابان ها شلوغ می شود؛ پر می شود از شربت و شیرینی و صدای مولودی...


شاید همه این ها تلاشی باشد برای اینکه تلخی و حزنی که این روز به یادمان می آورد را پنهان کند. جشن می گیریم تا سرپوش بگذاریم بر ناکامیمان. گاهی وقت ها هم کلاً فراموش می کنیم که مولود این روز، هنوز هست؛ ولی نیست. و این دقیقاً همان تلخی این روز است. انصافاً شیرینی ولادت مولود این روز هرچقدر هم که باشد، باز نمی تواند تلخی گم کردن او را از کاممان ببرد.


وقتی که دیگر خیلی دلتنگ می شویم، وقتی که  دیگر خیلی احساس عذاب وجدان می کنیم، به خیال خود تکلیفمان را با یک دعای فرج ادا می کنیم. دعا می کنیم، او را می خوانیم و شعرها و داستان ها و حرف ها (مثل همین حرف های من!) ردیف می کنیم. می خواهیم که بیاید، که جوابمان را بدهد، غافل از اینکه اصلاً صورت مسئله را درست نفهمیده ایم:


«مَثَلُ الاِمامِ مَثلُ الکعبة اِذْ تُؤْتی ولا تأتی؛ امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید» ... و ما مثل کسی که منتظر است کعبه سوی او آید تا حاجی شود، نشسته ایم و منتظریم! ... کعبه که گم نمی شود، کعبه که جایی نمی رود، کعبه که غایب نیست؛ ما راه را گم کرده ایم، ما خود گمشده ایم؛ خودمان را پیدا کنیم، او خود پیدا می شود.


عمریست که از حضور او جا ماندیم


در غربـت ســرد خویش تنها مـــاندیم


او منـتـظـر اسـت تـا کـه ما بـرگــردیم


مــــاییم که در غـیـبـت کـبری ماندیم