جوشن
اللهُمّ اِنّی أسئَلُکَ بِاسمِکَ ...
ای بخشنده بی سر و صدا! (به عقب که نگاه می کنم، قریب به اتفاق خواسته هایم از تو را برآورده می بینم، بی آنکه متوجه شده باشم.)
ای پناه تنهایی! (هرجور که باشم، تو بوده ای و هستی، چه وقتی دیگران هستند و چه وقت تنهایی.)
ای خالق بی نظیر! (داستان زیاد خوانده ام؛ اما هیچ داستانی به اندازه داستان خلقتت، دقیق و ظریف و شگفت انگیز و ماهرانه نیست.)
ای بینای شنوا! (چه بگویم که نشنوی، چه کنم که نبینی، اصلاً چه بیندیشم که ندانی! ... و این خیلی خوب است، این که نگفته می دانی!)
ای عادل رحیم! (نمی دانم از عدلت بترسم یا به رحمتت دل خوش کنم! ... معطلم میان خوف و رجاء)
ای زیبای نادیدنی! (دیدنی نیستی، اما تماشایی چرا!)
ای معشوق مشتاق! (سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد / ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود!!!)
ای ساده ترین پیچیده! (آنقدر ساده ای که در چرخ نخ ریسی پیرزنی پیدا می شوی و آن قدر پیچیده که هیچ ریاضیدانی قادر به حل معادلات مربوط به تو نیست!)
ای مجهول صمیمی! (هیچ چیز به اندازه تو ناشناخته نیست، هیچ چیزی اینقدر دور از تصور نیست ولی هیچ چیزی هم مثل تو هرگز اینقدر به من نزدیک نبوده است.)
ای تنها حقیقت هستی! (هیچ چیزی مثل تو در این دنیا واقعی نیست ... یا شاید هیچ چیزی جز تو واقعی نیست.)
... سُبحانَکَ یا لا اِلهَ اِلّا اَنتَ، الغَوث، الغَوث، خَلِّصنا مِن النّارِ یا رَبّ