مرشد و مارگاریتا
یک شروع خیرهکننده و یک نیمه پرداخت لذتبخش ...
نیمه دیگر کند، بیربط، ناامیدکننده و یک پایان بیهیجان!
در مجموع «قابل قبول» بود، اما ترجیح میدادم که بعد از خواندن نیمه اول، بقیه را در خیال خود دنبال کنم!
***
مرد ناشناس که چشمهایش برق میزد، موافقت کرد و ادامه داد:
- واقعاً حیف شد! ولی سوالی که ناراحتم کرده این است که اگر خدا نباشد، چه کسی حاکم بر سرنوشت انسان است و به جهان نظم میدهد؟
بزدومنی با عصبانیت در پاسخ این سوال کاملاً بیمعنی گفت:
- انسان خودش بر سرنوشت خودش حاکم است.
خارجی به آرامی جواب داد:
- ببخشید، ولی برای آن که بتوان حاکم بود، باید حداقل برای دورهی معقولی از آینده، برنامه دقیقی در دست داشت. پس جسارتاً میپرسم انسان چطور میتواند بر سرنوشت خود حاکم باشد درحالی که نه تنها قادر به تدوین برنامهای برای مدتی به کوتاهی مثلاً هزارسال نیست، بلکه حتی قدرت پیشبینی سرنوشت فردای خود را هم ندارد؟
در اینجا خارجی به برلیوز اشاره کرد و گفت:
- مثلاً تصور کنید که قرار میشد شما به زندگی خود و دیگران نظم دهید و داشتید کم کم به این کار علاقهمند میشدید که ناگهان ... شما ... او ... او ... دچار سکته قلبی خفیفی میشدید.
در اینجا خارجی از ته دل خندید؛ مثل این که موضوع سکته قلبی برایش جالب بود:
- بله، سکته قلبی.
خارجی این جمله را به صدای بلند تکرار کرد و مثل گربهای میخندید:
- و این پایان کار شما به عنوان یک ناظم خواهد بود. دیگر سرنوشت هیچ کس جز خودتان برایتان اهمیت نخواهد داشت. خویشاوندانتان هم از آن به بعد به شما دروغ خواهند گفت. وقتی که اوضاع را در هم میبینید، به متخصص و بعد به یک شارلاتان و بالاخره شاید به یک فالگیر رجوع میکنید. حتماً قبول دارید که یکی از دیگری بیفایدهتر از آب در خواهد آمد. پایان قضیه یک تراژدی است: مردی که گمان میکرد نقشی تعیین کننده دارد یکباره به جسدی بیحرکت و در یک جعبه چوبی تبدیل میشود و دیگران هم که او را از آن پس بیفایده میپندارند، میسوزانندش. گاهی از این بدتر هم میشود: مردی تصمیم میگیرد که به کیسلوودسک برود_
در اینجا خارجی به برلیوز خیره میشود:
- _حتماً فکر میکنید مسئله مهمی نیست، ولی او نمیتواند برود. چون بی هیچ علت و دلیلی، به یکباره از جا کنده میشد و پرت میشود زیر قطار. طبعاً معتقد نیستید که خود او طراح این برنامه بوده؟ آیا به حقیقت نزدیکتر نیست اگر بگوییم شخص کاملاً متفاوتی سرنوشت او را به دست داشت؟
شلیک خده خوف انگیز خارجی بلند شد.