اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

مردی در تبعید ابدی

شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ب.ظ

هر چند که به نظرم بعضی جاها شخصیت ملّا را خراب کرده بود، اما کتاب بسیار خوبی بود! 

 

با تشکر از شما دوست عزیز! 

 
    -    ملّا! چقدر دیر کردید! دیگر چیزی نمانده بود که به دنبالتان بفرستیم ... اگر در دلهایمان نبود که سرانجام از راه خواهید رسید و روستای محقرما را نور باران خواهید کرد، تا به حال، ناامیدی جای شما را پر کرده بود و دل ما را شکسته بود؛ اما شب همه شب گرد هم می نشستیم و می گفتیم: « مگر می شود که آقا نیایند؟ ممکن نیست ... »

 

-            -   خدا عمر با عزت به شما بدهد. طوری حرف می زنید که انگار من وعده داده بودم که بیایم.

 

-         -  شما وعده نداده بودید؛ وعده شما را به ما داده بودند ... ما اینجا ملّا و پیش نماز پیری داشتیم که چهار ماه پیش، دار فانی را وداع گفت. آنگاه، بنده، موقتاً، پیش نمازی را پذیرفتم و همه چشم به راه شما نشستیم؛ زیرا، روزی، عابری که به تصادف از اینجا می گذشت به ما مژده داد و گفت: «مردی در راه است که ایمانش، مثل خورشید، روستای شما را روشن خواهد کرد و وجودش، نام روستای شما کهک را بر بالای یکی از اوراق باشکوه تاریخ اسلام خواهد نوشت، و حرارت حضورش، دل هایتان را در قلب زمستان کویر تردید، داغ خواهد کرد، و مهربانیش، کودکان ده را به اوج نشاط خواهد رساند؛ و او از شما پناه خواهد خواست و شما به او منزل و زمین و ابزارهای زراعت خواهید داد، و او از شما ارادت به ائمه اطهار را خواهد خواست، و شما یکپارچه ارادت خواهید شد، و او از شما کار کردن توأم با ایمان، اندیشیدن توأم با ایمان، سخن گفتن توأم با ایمان، شادی و غم توأم با ایمان، خوردن و نوشیدن و خفتن و بیدار شدن توأم با ایمان، و عبادت کردن توأم با ایمان را خواهد خواست، و شما هر آنچه را که او بخواهد، خواهید پذیرفت ... »

 

-        -   پس برادرها! باید صبر کنیم تا آن آقا بیاید... من، ملّای ساده ای بیش نیستم که به ناکجاآبادی تبعید شده ام – با خانواده ام و تنی چند از یاران خوبم؛ و خدا یقیناً خواسته است که آن ناکجاآباد، آبادی سرسبز و زیبای شما باشد، و مردمش، در مهربانی و مهمان نوازی یگانه باشند ...

بنده البته ملّایی روستای شما را خواهم پذیرفت و به فرزندان شما سواد و قرآن خواندن خواهم آموخت و در کنار شما در تمام ایّام سوگواری، سوگواری خواهم کرد؛ اما بدانید که آن پیش نماز بزرگ عالیقدر در راه است، و روزی بی شک خواهد آمد، و زورمندان را سرنگون خواهد کرد و خوراک گرسنگان را از بیش سیران خواهد گرفت و به گرسنگان خواهد داد، و جامه ی برهنگان را از بیش پوشیدگان، و خانه بی خانگان را از بیش خانه داران، و نه فقط این روستا و شما را که چشم به راهش هستید، بل سراسر جهان ستم دیده ی ما را پر از عدل و شادی و مهربانی خواهد کرد و به راه راست خواهد برد و آفتاب وجودش ظلم و ظلمت را از خاطر همگان پاک خواهد کرد ...

-        -  انشاء الله ! انشاء الله!