اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است


انگار که از یک سفینه فضایی بیرون پریده باشی، قبل از این که بفهمی هیچ هوایی نیست که بخواهی آن را درون شش هایت ببلعی، مدام دهانت را باز می کنی؛ بیشتر و بیشتر؛ زبانت به دنبال لقمه ای هوا به فضای پر از خالی بیرون چنگ می اندازد؛ دوباره دهانت را می بندی شاید که لااقل چند مولکول پلاسیده و بی خاصیت هوا را گیر انداخته باشی! ... بعد، تقریباً در همین لحظات است که متوجه می شوی با تمام وجود داری خفگی را درک می کنی؛ این فکر احمقانه به سرت می زنت که الان چقدر خوب می توانی برای دیگران خفه شدن را تشریح کنی، آخر هیچ چیزی مثل تجربه ی شخصی به آدم در درک یک مطلب کمک نمی کند. بعد، یعنی در واقع نه خیلی هم بعد، تقریباً در همان لحظه، این واقعیت که بعد از خفه شدن دیگر تویی در کار نیستی که بخواهی چیزی را برای کسی تشریح کنی، مثل مشت محکمی تو دماغت می خورد؛ ار آن هایی که اشک را توی چشمانت جمع می کند؛ به خاطر همین هم هست که آدم ها قبل از خفه شدن اشک در چشمشان حلقه می زند.


اما اینها که مهم نیست. مهم این است که از دید کسی که دارد از بیرون، یا در واقع از درون همان سفینه ی فضایی، تماشایت می کند، حرکاتت خیلی مضحک و خنده دار است. یعنی می تواند یک نیم ساعت کامل به تو بخندد و بعد هم آن چیزی که مانع ادامه خندیدن می شود دل دردش باشد! (البته نکته اینجاست که خفه شدن تو در کمتر از پنج دقیقه تمام می شود و آن بنده خدا هم عملاً به نیم ساعت خنده اش نمی رسد، طفلی!) ... این که چرا می خندد عجیب نیست، خودت هم همان حرکاتی که گفتم را در ذهنت تجسم کنی به نظرت مضحک می آید، اما نکته اینجاست که همه آنها تا قبل از حلقه زدن اشک در چشمهایت خنده دار است؛ هنوز نتوانسته ام کشف کنم که چرا بعد از آمدن اشک هم همچنان می خندد. اینش دیگر عجیب است (حتی در این زمانه ی عجیب ما!) ...


از چرت نوشت های قدیمی - با کمی اضافه و کم




پ.ن: احساس می کنم تمام آنچه باید انجام می دادم، انجام شد! ... بقیه اش دیگر یا مربوط به کمبود توان است، یا اصلاً مربوط به دیگری! ... و در نهایت تکلیف از من ساقط است و در هر صورت، من می مانم و حوض دیگری! ... از این به بعد دیگر قصه فرق می کند؛ چون نویسنده اش فرق کرده ؛ شاید این نویسنده ی جدید قلمش روان تر و شیرین تر از قلم سخت و تلخ من باشد!

  • ۳۱ تیر ۹۲ ، ۰۲:۲۰

خاطرات را مرور می کنم. بعضی هایشان را باید از لابلای آلبوم خاک گرفته ی ذهن بیرون کشید و بعضی دیگر هنوز با تمام جزئیات انگار مقابل چشمم بازسازی می شوند. سعی می کنم تا جایی که ذهنم یاری می کند همه جزئیات را دوباره از نظر بگذرانم. وقتی تا حد ممکن بیشتر خاطرات را از گوشه و کنار ذهنم جمع کردم، به ترتیب کنار هم می چینمشان؛ بعد خیره می شوم بهشان و سعی می کنم با بیشترین دقت ممکن بررسیشان کنم. سختی کار این است که نمی دانم به دنبال چه چیزی باید بگردم؛ حتی نمی دانم دقیقاً باید کجا دنبال این چیزی که نمی دانم بگردم. فقط می دانم که به دنبال مدرک جرم علیه خودم هستم. از طرفی خدا خدا می کنم که چیزی علیه خودم پیدا نکنم، یعنی نباشد که پیدا کنم، و از طرف دیگر از ته قلبم از خدا می خواهم که اگر چیزی هست، نشانم بدهد. 
بعد نوبت مرحله سخت قضاوت می رسد؛ انصافاً سعی می کنم تا حد ممکن «عادل» باشم؛ از خدا هم خیلی این را می خواهم. 
اما مطابق معمول این مدت، مطابق معمول بررسی های مشابه (که تعدادشان اصلاً کم نبوده)، آنچه می یابم هیچ است. نمی دانم باید از این نتیجه خوشحال باشم یا نه! بالاخره چیزی علیه خودم گیر نیاورده ام؛ اما خوشحال نیستم، اصلاً ...
  • ۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۹:۴۲

بعد از مذاکرات چند مرحله ایِ طولانی و طاقت فرسا با هیأت های مذاکره کننده ی طرفین درگیر، سرانجام شورای داوری با شهامت تمام یکی از طرفین را به عنوان متخاصم معرفی کرد، و تصمیم به انهدام کلی آن جبهه گرفته شد. باشد که پایانی بر تنش ها و درگیری های کهنه در منطقه گردد.

پ.ن:

 

موذنا به امید که می زنی فریاد

 

تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم

 

مگرد بی سبب ای ناخدا که غرق شده ست

 

جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم

  • ۱۱ تیر ۹۲ ، ۰۲:۰۶
هیچ چیز نمیتونه تداعی کننده اولین بار باشه ... هیچ وقت دوباره احساس اولین بار بودن تکرار نمیشه ... با شیرینی یاد اولین بارها به سمت اولین بارهای دیگه ای برو که شیرین تر از قبلی ها هستن ... 
فقط زمان حاله که ماهیت فیزیکی داره و ادم میتونه توش زندگی کنه گذشته و اینده همش ( همش ! ) وهم و خیاله ...

برنگرد ، اگر مخروبه خاطره هات رو ببینی معلوم نیست چی میشه!
  • ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۱۵

وقتی که شدیداً از خودت کلافه ای، وقتی که از دست خودت ناراحت و شاکی هستی، وقتی از خودت عصبانی هستی و می خوای یه بلایی سر خودت بیاری، وقتی که حالت از خودت به هم می خوره ...

 

بدترین چیز اینه که یکی ازت تعریف کنه!

  • ۰۶ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۴۱

کاش می فهمیدم معنای این حرف ها، معنای این نگاه ها، معنای این گفتن های نیم بند و نگفتن ها چیست ...


وقتی نمی گویی، وقتی نمی دانم، وقتی نمی فهمم ... خب حق بده دلم بگیرد!

  • ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۵۹
به گزارش سازمان هواشناسی اینجا، از امروز صبح ابرهای غلیظی آسمان اینجا را پوشانده اند؛ این ابرها، در پاره ای نقاط بارش های پراکنده ای را ایجاد کرده اند. به گزارش کارشناس این سازمان، در این هوا خطر ایجاد خفگی وجود دارد.
 
اما بعدازظهر امروز، رگبارهای شدید به همراه رعد و برق در تمامی نقاط اینجا گزارش شد که موجب آب گرفتگی معابر و بسته شدن همه راه های ارتباطی به این منطقه شد.
 
گفته شده است که بارش ها تا اطلاع ثانوی به صورت پراکنده ادامه خواهد داشت.

  • ۲۷ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۰۹

بر من در وصل بسته می دارد دوست             دل را به عنا شکسته می دارد دوست

زین پس من و دلشکستگی بر در او          چون دوست دل شکسته می دارد دوست

  • ۲۵ دی ۹۰ ، ۱۲:۰۱