اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار» ثبت شده است

واقعاً یادم نمی‌آید که از کِی «نه گفتن» این همه سخت شد؛ چون قدیم‌ترها اصلاً اینجوری نبود که هیچ، همیشه به برق بودم و عین خیالم هم نبود. اما حالا ادای همین دو حرف شده یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا؛ که تازه دومی خیلی هم نیازی به ادا کردن ندارد و کار با همان یک حرف جمع‌شدنی است. به خصوص وقتی که چشم در چشم طرف مقابلت نشسته‌ای، و طرف هم کمتر آشناست، «نه گفتن» به جان کندن می‌ماند. 

البته «نه گفتن» هم مثل خیلی از چیزهای دیگر به‌جا و بی‌جا دارد. یعنی از یک سر طیف که «نه گفتن به هر چیز» باشد تا سر دیگر که «نه نگفتن به هیچ چیز» است، بالاخره یک تعادل یا نقطه بهینه وجود دارد که باید رعایتش کرد. منتها این نقطه بهینه، پویاست و در دوره‌های مختلف تغییر می‌کند. شاید در یک دوره زمانی، «کمتر نه گفتن» به معنای گشودگی در برابر تجربیات جدید باشد و همین رفتار در دوره دیگر به معنای آشفتگی و نبود تمرکز! 

و من الان، در آستانه 30سالگی، گمان می‌کنم یکی از چیزهایی که باید تمرین کنم «نه گفتن» محکم است.

 

پ.ن.1. نه گفتن دیرهنگام به شازده کوچولو یکی از تکانه‌هایی بود که متوجه این ضعفم کرد! 

پ.ن.2. دریافت من از کلیّت کتاب جذاب «No More Mr.Nice Guy» در ادامه مطلب آمده که اگرچه دقیقاً به موضوع بالا اشاره ندارد اما بی‌ربط هم نیست. 

  • ۰۷ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۳۰


همیشه تصورم این بود که شبانه روزهای دوران امتحانات قطعاً بیش از 24 ساعت وقت دارند. بالاخره دعای خیل درماندگان شب‏های امتحان بوده است و درگاه پرعطوفت پروردگار. و از قدیم هم عادتم این بود که کارهای عقب مانده و ایضاً کارهای تازه را بگذارم برای همین دوران پربرکت. درس خواندن، گرچه در این دوران پررنگ تر می شد، اما همچنان به علت حجم عجیب و غریب فعالیت های متفرعّه (که اصل هم همین متفرعات است در واقع،) در حاشیه بود. اما نمیدانم کدام ناسپاسی - از میان این انبوه ناسپاسی ها - به درگاه پروردگار بود که این بار، برکت از این ایام سابقاً حاصلخیز رخت بربست و این شد که امروز، من مانده ام و کارهای ریز و درشت نصفه و نیمه؛ و بحث ضِیق زمان و حجم درس ها هم نیست، که اگر بود، دیگر این حس خسران نبود.


پ.ن1: اللّهمّ صَلّ علی مُحَمّد و آلِه، وَ اکفِنی ما یَشغَلُنی الاهتِمامُ بِه، وَ استَعمِلنی بِما تَسألُنی غدَاً عَنه، وَ استَفرِغ أیّامی فیما خَلَقتَنی لَه


پ.ن2: حضرت رضا (ع) می فرمایند که: «الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق» و شاعر می فرماید که: «پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر» ... خلاصه اینکه اوضاع خراب است!

  • ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۰۰

 

وقتی چیزی اینجا نوشته نمی‏شود، (با توجه به اینکه قرارم با خودم این است که زود به زود خودم را اینجا ثبت کنم) چند حالت دارد. یا دسترسی به اینترنت ندارم، یا اوضاع آن قدر به پوچی و بی ‏حاصلی رسیده‌است که چیزی برای گفتن نیست و یا اینکه زیر انبوه کارها هستم.

 

و این سه روز واقعاً فهمیدم که انبوه کارها چه معنایی می‏‌تواند داشته باشد!

 
  • ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۱۷