راز گل سرخ
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ،
کار ما "قطعا" این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم...
«از رهگذر تکامل اجتماعی و فکری، انسان متدرجاً در جهت پختگی و بلوغ گام برمیدارد و دانش او تا بدانجا میرسد که بداند همی که نادان است. رفتهرفته، از جهل مرکب و غرورِ ماقبل علم او کاسته میشود و اگر روزی میپنداشت واقعیت را آن طور که هست به طور مطلق و عریان میتواند در آغوشِ ذهن بگیرد، روز به روز در مییابد که نه، وی هم تماشاگر است و هم بازیگر. واقعیت را جز به صورت نسبی و آغشته به نقاط ابهام، نمیشناسد و برداشتهای او همواره موقت و جانشینپذیر است و جای خود را به برداشتهای دیگر میدهد و از این طریق، دینامیزم و پویایی و سیلان و بیقراری اندیشه او رقم میخورد و «رئالیسم خام و مطلق» مکان خود را به «رئالیسم انتقادی با اطمینانهای موقت و نسبتاً پایدار» میدهد. همهچیز قابل انتقاد و همواره مورد چون و چرا میشود. منطق ابطالپذیری مقبولیت مییابد. مطلقاندیشی در عقل و علم، جای خود را به نسبیّت میدهد و در نتیجه تمایلی پدید میآید که درباره واقعیتی نهایی و نامتناهی و غایی مثل خدا، بیشتر «نمیدانم» بگوید تا «اثبات میکنم». آنان نیز که به عللی، باورمند و معتقدند، باز هم اعتقاد قلبیشان با نوعی «نمیدانمِ عقلی و علمی» درمیآمیزد.»
دین و جامعه
گفتار 21: بازاندیشی درباره خدا
مقصود فراستخواه