اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی: آهنگ «اشتیاق» دلی دردمند را ...

اشتیاق
دفترچه‌ها
Instagram

جزء از کل

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۷ ق.ظ

هنوز در شگفتم از این سمّی که تازه خواندنش را به پایان بردم. 

شاید ممکن نباشد که یک کتاب بتواند هم‌زمان شورانگیز، عمیق، خواندنی، لج‌درآر و مزخرف محض باشد، اما این کتاب خیلی از این اوصاف دور نبود. این که لابلای یک قصه خواندنی و البته عجیب و غریب و گاهی هم چرند و پرند، یک دنیا تفاله‌ی فلسفی بچپانی که گاهی خواننده را بخنداند و گاهی به فکر فرو ببرد، قطعا هنرمندانه است. همراه شدن با افکار دیوانه‌وار، مسموم و جذاب جسپر و مارتین، تجربه جذابی و هیجان‌انگیزی بود. 

 

«خلاصه می‌گم: چون آدم‌ها این‌قدر فانی بودنِ خودشون رو انکار می‌کنن که تبدیل می‌شن به ماشین‌های معنا، نمی‌تونم به هیچ‌چیز فراطبیعی باور داشته باشم، چون فکر می‌کنم خودم اون‌ها رو به خاطر میل مذبوحانه‌ام به خاص بودن و بقا جعل کرده‌ام.»

 

«وقتی بچه هستی برای این که پیرو جمع نباشی با این جمله به تو حمله می‌کنند: "اگه همه از بالای پل بپرند پایین، تو هم باید بپری؟". وقتی بزرگ می‌شوی ناگهان متفاوت بودن با دیگران جرم به حساب می‌آید و مردم می‌گویند: "هی! همه دارن از روی پل می‌پرن پایین، تو چرا نمی‌پری؟".»

 

پ.ن. این دو تا بریده بالا خیلی حکیمانه بودند. چند بریده دیگه از کتاب که برام هیجان‌انگیز بود در ادامه مطلب آمده. 

 

1. «باورشان نمی‌شد مردی با آن‌همه پول می‌تواند خصوصیاتی انسانی داشته باشد و بشود با او همدلی کرد. او در معرض بوگندوترین تعصب روی زمین بود: نفرت از ثروت. دست‌کم یک نژادپرست، مثلاً کسی که از سیاهان متنفر است، ته دلش آرزو نمی‌کند سیاه باشد. تعصبش، هر چه‌قدر هم زشت و احمقانه، دقیق است و صادقانه. نفرت از پول‌دارها از جانب کسانی که له‌له می‌زنند با آدم‌های منفورشان جا عوض کنند حکایت گوشت و گربه است.»

 

2. «ولی من تحمل شنیدن نظرات بقیه را ندارم، چون مطمئنم یا دارند چیزهایی را که جایی شنیده‌اند تکرار می‌کنند یا نظراتی را که در بچگی به خوردشان داده‌اند غرغره می‌کنند. ببین، هر کسی حق دارد نظر داشته باشد و هیچ‌وقت هم وسط حرف کسی که دارد نظرش را بیان می‌کند نمی‌پرم، ولی می‌توانی مطمئن باشی چیزی که می‌گویند مال خودشان است؟ من که مطمئن نیستم.»

 

3. «بدترین چیز آتئیست بودن این است که براساس اعتقاداتِ نداشته‌ام می‌دانم تمام این بی‌پدرها هیچ عقوبتی در دنیای دیگر نخواهند دید - تمام‌شان قسر در خواهند رفت. این خیلی ناراحت‌کننده است؛ هر چه بکاری همان‌جا که کاشته‌ای باقی می‌ماند.»