ژاکت آبی
شاید مهمترین چیزی که از رشته اقتصاد یاد گرفتهام، توجه به انگیزهها و نقش آنها در سازوکار تصمیمگیری آدمها باشد. این که آدمها چطور فرصتها و هزینهها را در ذهنشان سبک و سنگین میکنند، جمع میزنند و در نهایت برآیند اینها عملشان را میسازد. فهم این انگیزهها، به ما این امکان را میدهد تا قواعد بازی را به گونهای طّراحی کنیم که افراد را به صورت خودجوش و طبیعی، به سوی نقطه مطلوب ما هدایت کند. (شاید مهمترین موفقّیت نظام سرمایهداری، با وجود تمام کمبودهایش، همین سوار کردن مکانیزمهای بازار بر انگیزههای فردی باشد.)
راهکارهای گوناگونی برای رفع فقر و نابرابری امتحان شده است؛ فعّالیتهای خیریه، برنامههای دولتی و بینالمللی، کارآفرینی اجتماعی، صندوقهای اعتباردهی خرد، انواع و اقسام کارآفرینیهای خرد و ... که موفقیت آنهای بسته به زمان و مکان متفاوت بوده است. چه بسیار خیریههایی که نه تنها در برطرفسازی فقر و محرومیت موفق نبودهاند که خود ابزاری در جهت حفظ وضع موجود شدهاند. چه بسیار برنامههای پرهزینهای که نه تنها گامی در جهت کاهش نابرابری برنداشتهاند که خود به فقر گستردهتر و نابرابری عمیقتری دامن زدهاند. یکی از لازمههای پیشگیری از چنین وضعیتی، شناخت و درک درست از انگیزههایی است که فقر را آفریده و آن را حفظ کرده است. شاید با درک درست این انگیزهها و طراحی راهکارهایی برای همسو کردن این انگیزهها و منافع فردی و جمعی، بتوان عملکرد مؤثرتری در کاهش فقر و نابرابری داشت.
کتاب ژاکتآبی داستان بانویی آمریکایی است که بانکداری در دنیای مدرن را رها کرده و با انگیزه تغییر راهی آفریقا شده است و تجربه شکستهای فراوان و موفقیتهای شیرین خود را در قالبی بیتکلّف و داستانی با خواننده به اشتراک میگذارد. خواندن کتاب به تمامی علاقهمندان به توسعه، کارآفرینی اجتماعی، مددکاری اجتماعی و فعّالیتهای اقتصادی عامالمنفعه توصیه میشود.
پ.ن. خیلی قلمبه سلمبه نوشتم، نه؟! ... خودم حال نکردم!
[جان گاردنر] گفت: «نکتهای که بهتر است آن را آموزش بدهی این است که مهمترین مهارتِ مورد نیاز، گوش دادن است. اگر بشردوستان نتوانند اوّل گوش بدهند، هرگز قادر به رسیدگی کامل به مسائل نخواهند بود، چرا که آنها را درک نمیکنند. دوم، افراد بشردوست باید اولویت را بر حمایت از کارهایی قرار دهند که از قبل در حال انجام است، نه اینکه خود به فکر اجرا و اداره برنامه جدیدی باشند. این مشکل، به ویژه در میان افراد ثروتمند وجود دارد که فکر میکنند تنها کسانی هستند که راهحلهای خوبی دارند. آنها باید در مورد سرمایهگذاری روی افراد بزرگ در بخش اجتماعی فکر کنند، همانطور که برای افراد بزرگ در بخش مالی سرمایهگذاری میکنند. این به چیزهای زیادی کمک میکند.» او لبخند زد و افزود: «اما غرور مانع قدرتمندی است.»
او ادامه داد: « در نهایت، بشردوستان باید نوآوریهایی را بیابند که انرژی مردم را آزاد میکنند. افراد نمیخواهند از آنها مراقبت شود - آنها باید فرصتی برای برآورده شدن تواناییهای خود داشته باشند. پروژههای زیاد وابستگی ایجاد میکنند که در درازمدت به نفع هیچکس نخواهد بود.»