پدر: تو .... چه شد که به این روز افتادی، و هنوز رسم آهسته رفتن نیاموخته به دویدن پرداختی، آن هم چنین به سر دویدنی؟
محمد: نیمی به اراده خداوند بسته بود و نیمی به اراده و اختیارِ من؛ و اختیار و اراده من، نیمی از خدمات ذهن من سرچشمه میگیرد، نیمی باز از آنچه خداوند در من به ودیعه نهاده است؛ و آن خدمات ذهن، نیمی از حُسنِ سلوک شما و مادر برمیخیزد، نیمی از عواملی متعدّد همچون معلّمان خوب، محلّه خوب، خوراک خوب، کتابهای خوب ... و این دو نیمه شدن تا بینهایت هم ادامه دارد.
مردی در تبعید ابدی - نادر ابراهیمی
- ۰۲ مهر ۹۸ ، ۰۹:۲۲